آرش آرش ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

آرش کوچولوووی مامان و بابا

اولین سرما خوردگی آرش کوچولوو

دیروز کمی کسل و بی حال بودی ،بیشتر از روزهای دیگه عطسه می کردی ولی بهانه گیری و گریه در کارت نبود و مثل هر روز خودت رو با اسباب بازیهات و یا شیشه زیر تلویزیونی مشغول می کردی نزدیکای ظهر بردمت حمام ولی نگذاشتم زیاد تو وانت با عروسکات آب بازی کنی و زود آوردمت بیرون و حسابی خشکت کردم و تا 2 ساعتی هم کولر روشن نکردم برعکس همیشه که نیم ساعت بعد از بیرون اومدن از حموم برات کولر رو می زدم   بعد از ظهر متوجه شدم که آبریزش بینی ات شروع شده و زود به بابا امیر که هنوز از شرکت برنگشته بود زنگ زدم و ازش خواستم تو راه خونه برات لیمو شیرین و شلغم بگیره از اونجایی که تا به حال سرما نخورده بودی و این اولین تجربه ات از گرفتگی بینی ات بود ، شب...
31 شهريور 1391

تبریک به خاله سارا و عمو امیر

خدایا گاهی  اوقات بعد از شنیدن یه خبر خوشحال کننده ، آدم تا مدتها اثر اون خبر خوب رو تو زندگیش احساس می کنه ، همینطور که گاهی بعضی از بدیها و دلخوریها شاید تا مدتها از ذهن آدم پاک نشه ، یه خبر خوش یا یه روز زیبا می تونه به خاطره ای زیبا برای تموم زندگیت تبدیل بشه   مثل خبر خوشی که چند شب پیش خاله سارا و عمو امیر بهمون دادن و باعث شدن دنیای این روزهای من که  کمی بوی دلهره و اضطراب از گرفتن تصمیمی بزرگ رو گرفته بود  ، جای خودش رو به یه دنیا خوشحالی و شادی وآرامش بده خوشحالی اومدن یه نی نیه زیبای دیگه به جمعمون یادمه 7 شهریور بود که خبر بارداری خاله مریم، من رو کلی خوشحال کرد و الان 20 روز بعد در حالیکه با خاله س...
30 شهريور 1391

باز هم پسر شیطون من

چند روزیه زیر تلویزیون دراز می کشی و گردنت رو انقدر به بالا می کشی تا موفق بشی به صفحه تلویزیون نگاه کنی و گاهی همینطور که مشغول دیدن تلویزیون تو این پوزیشنی ، صدای عجیبی مثل نوک زدن دارکوب به درخت تو تموم خونه می پیچه بهت نزدیک میشم تا ببینم داری چکار می کنی     به نظر نمیاد صدا از تو باشه ، بذار بهت نزدیک تر بشم   خوب  بازم  بیام نزدیک تر   و منتظر می شینم   ای  داد بیداد این پسره منه که مثل موش داره شیشه زیر تلویزیونی رو می جوئه ؟   مامان قربونت  اون چشات بره ، مگه تو موشی ؟ ...
30 شهريور 1391

چکاب نه ماهگی

طبق معمول برای چکاب ماهیانه بردمت پیش دکترت به محض وارد شدن به اتاق دکتر و دیدن آقای دکتر ، یادت اومد که برای ختنه کردنت چه بلایی سرت آورده و تا دیدیش بلند زدی زیر گریه آقای دکتر از دیدن این صحنه خنده اش گرفته بود و می گفت این پسر هنوز از من بدش میاد ، با اینکه موقع ختنه روی من کار خرابی هم کرده ولی هنوز از من دلگیره   وقتی آرش اخم می کنه دکتر مثل همیشه کامل تو رو معاینه کرد و تو هم در تموم این مدت بلند بلند گریه کردی و به محض اینکه در اتاق دکتر رو باز کردیم و خواستیم از اونجا خارج بشیم گریه ات بند و اومد ، دکترت از اینکه ازش بدت میاد خنده اش می گیره و باهات کلی شوخی می کنه   آرش بعد از اخم   ...
30 شهريور 1391

چکاب شش ماهگی

امروز آرش کوچولو رو برای واکسن 6 ماهگی بردیمش بهداشت    همه چی عالی بود و واکسن 6 ماهگیت رو هم زدی ..   هورااااااااااا   رفت تا یک سالگی ...... دیگه پسرم واکسن نداره وزن 6ماهگی گل پسرم : 9 کیلو قد : 70 سانت دور سر : 46.5 موقع واکسن یکمی گریه کردی در حد 10 ثانیه و بعد هم اومدی تو بغل من و بابا و کلی برامون خندیدی     ...
30 شهريور 1391

9 ماهگی ات مبارک

  امروز شاهزاده زیبای من 9 ماهه شده از لحظه بوجود آمدنت 9 ماه گذشت تا تو را در آغوش خود بگیرم ، 9 ماه بارداری را به امید روزی می گذروندم که بتونم تو رو به آغوش بگیرم ، ببویمت ، ببوسمت و به چشمان زیبایت خیره شوم ، با دیدن  مادری که نوزاد خود را به بغل گرفته بود من نیز سوار بر اسب آرزوهایم در رویاهای زیبایم تو را تصور می کردم که چگونه برای یک لحظه در آغوش مادر بودن بی تابی می کنی و من چه صبورانه و با عشق برای هر نگاه تو ترانه لالایی می خواندم ...   9 ماهه  شدنت مبارک شاهزاده کوچولوی من         خاطرات 9 ماه با تو بودن     اولین عکس از چهره آرش - جنین 12 هفته ای ...
30 شهريور 1391

نقاشی

امروز تصمیم گرفتم کمی آرش رو با کاغذ و نقاشی و ماژیک دست گرفتن آشنا کنم   مواد لازم : یک عدد ماژیک ، یک عدد کاغذ سفید و یه پسر بازیگوش و یکمی حوصله   اول فکر کرد مامان  خل شده ، یه طوری نگام می کرد بعد براش یه نقاشی کشیدم و اون با دقت نگاه می کرد ، ماژیکی که درش بسته بود رو بر می داشت و ماژیک در باز رو می نداخت طرف من و اشاره می کرد که براش نقاشی بکشم     پس خوبه ... داره کم کم توجه نشون می ده   حالا ماژیکی رو که دستش بود رو بر انداز می کرد تا بشناستش و باهاش آشنا بشه   اول با دست   و بعد به طرف دهان   وکمی تمرین برای کشیدن ماژیک به روی کاغذ ...
26 شهريور 1391

بهونه های شکلاتی پسرم

نمی دونم چرا امروز از صبح که بیدار شدی کمی بد خلق بودی بودی ، بهونه می گرفتی که بیای بغلم و تا پایین می ذاشتمت عصبانی می شدی و دندوناتو به هم می مالیدی   این روشی بود که برای نشون دادن عدم رضایتت از وضعیت موجود استفاده می کنی ، گذاشتمت توی بیب بیبت و چند دوری توی خونه دورت دادم ، ولی تا ماشینت متوقف می شدی زود ناراحت می شدی   راستش بابا از جمعه رفته مأموریت و نبودن بابا و تو خونه نشستن کاملا" حوصله ات رو سر برده ، به هر حال ایشاللله بابایی امشب میاد و بعد می بریمت  ددرررررر   همین طور که بغلم بودی از دور شکلات خوری رو دیدی و از تو بغلم خودت رو به طرفش پرت کردی ... منم واسه اینکه کمی شلد بشی ظرف شکلات خوری رو...
26 شهريور 1391

فال متولد 28 آذر 1390

تاریخ تولد شما : ٢٨/آذر/١٣٩٠ تاریخ تولد شما به سال میلادی: 2011/12/19 روز تولد شما :دو شنبه سن شما چقدره؟ : 0 سال 8 ماه 27 روز   آیا می دانید نماد ماه تولد شما چیست؟!   از تولد شما چقدر گذشته ؟ چند ماه : 8 ماه چند هفته : 38 هفته چند روز : 271 روز چند ساعت : 6515 ساعت چند دقیقه : 390945 دقیقه چند ثانیه : 23456729 ثانیه چند روز تا تولد شما باقی مونده؟! 95 روز   اطلاعاتی در مورد ماه تولد شما سمبل : كمان دار عنصر : آتش   شغل آذری ها متولدین این ماه عاشق مسافرت و دوستیابی هستند و بسیار خوش صحبت هستند. به خاطر همین خصوصیات و ویژگی ها می‌توانند در کارهایی مثل فرو...
25 شهريور 1391